خاطر نازک گلشناسه کالا: 872
این کالا در حال حاضر در انبار موجود ، آماده پردازش و ارسال است
این کالا در حال حاضر در انبار موجود ، آماده پردازش و ارسال است
خاطر نازک گل
نگاهی نو به زندگی و شخصیت حضرت فاطمه (س)
نویسنده : حسین سیدی
اگر برای خرید تمایل به عضویت در سایت ندارید،
فقط کافی است نام محصول را به سامانه 30007650001082 بفرستید
همکاران ما با شما تماس خواهند گرفت
بخشهایی از این کتاب :
پرده اول: من کل هستم و فاطمه جز من است
در زبان عربی هنگامی که گفته میشود: «قام لها» یعنی این مرد به احترام آن زن از جای خود برخاست، ولی هنگامی که گفته میشود: «قام الیها» یعنی این مرد به احترام آن زن از جای خود برخاست و به جهت احترام ویژهای که برای وی قائل بود، چند قدمی نیز به طرف او حرکت کرد. در کتاب حدیثیِ بحارالانوار گفته شده است که هرگاه حضرت زهرا(س) نزد پیامبر خدا(ص) میآمدند، «قام الیها»، یعنی پیامبر نه فقط به احترام حضرت زهرا(س) از جای خود برمیخاستند، بلکه به جهت احترام ویژهای که برای او قائل بودند، چند قدمی نیز به طرفش حرکت میکردند و سپس حضرت زهرا(س) را در جای خود مینشاند.
«اُمّ» یعنی ریشه و اصل. عرب در مسائل بسیار مهم تغبیر به «اُمّ» میکند. مثلاً میگوید: اُمّ المصائب، اُمّ القری و...؛ پس اُم یعنی ریشه و همانگونه که تداوم زندگی درخت به ریشه آن است، تداوم رسالت نیز بر عهده فاطمه است؛ زیرا فاطمه «ام الائمه» است و امامت، تداوم نبوت است. اگر فاطمه و فرزندانش از شیرهی جان خود درخت پیامبری را تغذیه و آن را از آفتهای گوناگون فکری محافظت نمیکردند، این فرزند نوپا (اسلام) از میان میرفت.
پیامبر خدا روزی دست حضرت زهرا(س) را گرفت و فرمود: «آن که فاطمه را میشناسد، میشناسد و کسی که او را نمیشناسد [بداند] وی فاطمه است؛ دختر محمد(ص)، پاره تن من؛ او قلبم، جانم و روحم است؛ پس کسی که او را بیازارد، حتما مرا آزرده است و شخصی که مرا بیازرد، حتما خدای را آزرده است.»
مرحوم علامه امینی در کتاب ارزشمند الغدیر، با استناد به 59 سند و مدرک – به ویژه کتابهای صحاح اهل سنت- این حدیث شریف را بیان میکند.
البته در رابطه با این حدیث باید به دو نکته توجه کرد: قانونی جامع و مهم وجود دارد: «تمامی قوانینی که برای کُل باشد، شامل جز هم میشود.» مثلا قرآن کریم یکصد و چهارده سوره دارد و دارای قوانین و احکامی است. یکی از آنها آن است که بدون طهارت نمیتوان آن را لمس کرد یا نجس کردن آن حرام است و... . این احکام که برای کل قرآن بیان شده، در مورد کوچکترین جزء قرآن نیز وجود دارد. بنابراین، چه بسا هدف پیامبر بیان این نکته باشد که «من کل هستم و فاطمه جز من است؛ پس هر حکمی من دارم، فاطمه نیز دارد.» یعنی هر کمال و جمال و فضیلتی که آفریدگار به من عنایت کرده، به فاطمه نیز لطف کرده است.
به همین خاطر بود هنگامی که پیامبر به مسافرت میرفت، آخرین فردی که با او خداحافظی میکرد فاطمه بود و در برگشتن نیز نخست به دیدن فاطمه میرفت و بعد از آن رو به سلمان میفرمود: ای سلمان! آن چنان ایمان در ژرفای دل و تمامی وجود دخترم فاطمه نفوذ کرده که برای پرستش یزدان، خود را از همه چیز تهی میسازد.
پرده دوم: حجاب فاطمه(س) چگونه بود؟
هنگامی که کتاب زندگی این بانو را ورق میزنیم، روایاتی را میبینیم که بر احتیاط بسیار ایشان در حضور نیافتن در مجالس مردانه و نشست یا همکاری با آنان به هر صورتی پای میفشارند؛ به گونهای که حس میشود وی در برابر هیچ مردی آشکار نمیشد، اما از سویی دیگر احادیثی وجود دارند که در آنها یاران رسولخدا(ص) از زردی چهره فاطمه از گرسنگی حکایت میکنند. کدام یک از این دو دسته روایات درست هستند؟
احادیث دسته اول
ابن مغازلی از... امام علی(ع) نقل کرد که روزی نابینایی برای ورود به منزل اجازه خواست، حضرت فاطمه خود را پوشانید. پیامبر از وی پرسید: این مرد که تو را نمیبیند، چرا خود را از وی پوشاندی؟ بانو گفت: اگر او مرا نمیبیند، من که او را میبینم؛ افزون بر این، او بو را احساس میکند [و من عطر زدهام]. پیامبر فرمود: به راستی که تو پاره تن من هستی.
از علی(ع) نقل شده که فرمود: خدمت رسول خدا نشسته بودیم. پرسیدند: به من بگویید چه چیزی برای زنان بهتر است؟ کسی از جمع نتوانست پاسخ دهد تا پراکنده شدیم. نزد فاطمه رفتم و آن چه پیامبر پرسیده بود را بازگو کردم. بانو گفت: اما من میدانم. برای زنان بهتر آن است که نه خود مردی را ببینند و نه مردی آنها را ببیند.
نزد حضرت برگشتم و پاسخ را گفتم. پرسید: چه کسی آن را به تو گفت؟ گفتم: فاطمه. فرمود: فاطمه پاره تن من است.
احادیث دسته دوم
اما دسته دوم احادیثیاند که جابر بن عبدالله انصاری، عمران بن حصین و دیگران نقل کردهاند که آنان فاطمه و رخسار زرد از گرسنگی او و جز آن ا دیدهاند:
شیخ کلینی از جابر بن عبدالله انصاری نقل میکند: روزی رسول خدا(ص) به طرف خانه فاطمه میرفت و من هم با او بودم. چون به در خانه رسیدیم، دست را روی در گذاشت و آن را هل داد. سپس فرمود: السلام علیکم. فاطمه گفت: درود بر شما، ای رسول خدا. پیامبر پرسید: وارد شوم؟ زهرا گفت: وارد شو ای پیامبر خدا. رسول پرسید: من و همراهم بیاییم داخل؟ فاطمه گفت: رسول خدا روسری ندارم. [بعد از آن که حضرت سر خود را پوشاند] پیامبر و من وارد شدیم. رخسار زهرا زرد رنگ بود. پیامبر از او پرسید: چرا چهرهات زرد است؟ گفت: از گرسنگی است، ای فرستاده خدا. پیامبر گفت: ای خداوندگارِ سیرکننده گرسنگان... فاطمه دختر محمد را سیر گردان.
جابر گفت: قسم به خداوند دیدم چنان خون به سیمای او دوید که چهرهاش گلگون شد.
[در ادامه به چندین حدیث دیگر در ارتباط با این موضوع اشاره میشود.]
بنابر این، میتوان این دو دسته حدیث را اینگونه جمع بندی کرد: او از خودنمایی در جمع مردان به شدت دوری میکرد؛ همانگونه که دوست نداشت در بیرون از خانه کار کند. گرچه این کار برای دیگران اشکالی ندارد؛ و این از لحاظ نکتهای است که میگویند: «نیکی نیکان، برای نزدیکان درگاه خداوندی گناه به شمار میرود.»
بنابراین، از روایات دسته اول وجوب پوشاندن چهره برنمیآید. آن چه میماند عدم وجوب پوشش چهره در برابر نامحرم از احادیث دسته دوم است. به همین خاطر بود که خلیفه دوم در کوچه او را شناخت و جابر و عمران از زردی رخسارش گفتند.
اما یک نکته بسیار مهم دیگر نیز در ارتباط با مقوله حجاب در زندگی حضرت زهرا(س) وجود دارد که باید به آن توجه کرد. آن هم این است که حتی شرایط بحرانی پیش آمده بعد از رحلت رسول خدا(ص) و ماجراهای پیش آمده برای اهل بیت(ع)، باعث نشد تا وی اندکی از پوشش اسلامی خویش بکاهد. مثلاً هنگامی که ایشان برای تصحیح مسیر تاریخ پس از درگذشت رسول گرامی اسلام، در آن شرایط روحی دشوار عازم مسجد پیامبر شد، حجاب کامل را رعایت کرد. زیرا تاریخدانان نوشتند:
1. با پوشیدن مقنعه و احتیاط لازم حرکت نمود.
2. در میان زنان حرکت کرد.
3. لباسهای بلندی پوشید که حتی پاهایش آشکار نبود.
4. در جایگاه مخصوص قرار گرفت- همانطور که استاد مطهری نیز گفته است- پردهای میان زنان و مردان حایل بود.
پرده سوم: مروری بر ماجرای فدک
[نویسنده در بخش انتهایی کتاب به بخشهایی از تاریخ زندگی حضرت فاطمه(س) میپردازد و در خلال آن به عظمت روحی و جایگاه بلند این بانوی بزرگوار اشاره میکند و برخی از حوادث پیش آمده در واپسین روزهای حیات ایشان را جهت آشنایی بیشتر مخاطب کتاب با شخصیت حضرت زهرا(س) مرور میکند.]
فدک، دهکدهای بود در نزدیکی خیبر که در سال هفتم هجری در اختیار رسول گرامی(ص) قرار گرفت. این سرزمین حاصلخیز در شمال مدینه منوره واقع شده است. این روستا شامل دو قسمت مزروعی و نخلستان بود. تعداد درختان خرمای آن در قرن ششم، با درختان خرمای شهر کوفه برابری میکرد و درآمد سرشاری از آن حاصل میشد.
برخی فدک را نام نوه حضرت نوح میدانند؛ به عنوان نخستین کسی که ساکن آنجا شده بود. چون معنای لغوی فدک به معنای شکفتن و پراکنده شدن پنبه است. برخی احتمال دادهاند این نام به خاطر محصول پنبه در آنجا باشد.
هنگامی که در سال هفتم هجرت، قلعههای خیبر یکی پس از دیگری در اختیار اسلام قرار گرفت. دهکده آباد و حاصلخیز فدک، در نزدیکی خیبر، که از نظر اقتصادی یکی از نقاط مورد اتکای یهودیان بود. هنوز در دست یهودیان قرار داشت. فتح خیبر باعث شد رعب و وحشتی در دل یهودیان بیفتد. آنها نمایندهی خود را نزد پیامبر فرستادند و به عنوان مصالحه، نیمی از فدک را به آن حضرت واگذار کردند. پیامبر صلح آنها را پذیرفت و نظر به این که هر مِلکی بدون جنگ در اختیار پیامبر قرار گیرد، جزء غنائم جنگی نیست، بلکه مِلک شخصی پیامبر محسوب میشود، نیمی از فدک در اختیار رسول اکرم قرار گرفت.
جبرئیل نازل شد و گفت: «خداوند به تو فرمان میدهد که حق نزدیکان خود را بدهی.» پیامبر(ص) پرسید: ای جبرئیل! «نزدیکان» من چه کسانیاند؟ و «حق» آنان چیست؟
جبرئیل گفت: منظور از «ذوی القربی» و نردیکان (در این امر) فاطمه است؛ پس سرزمین فدک و آنچه را که از حق خدا و رسول در آن است به او عطا کن.
رسول خدا(ص)، فاطمه(س) را فراخواند و مکتوبی (سند مالکیتی) برای او نوشت (که سرزمین فدک حق فاطمه و مِلک اوست) و همین مکتوب را حضرت فاطمه(س) بعد از رحلت پدر بزرگوارش به ابوبکر ارائه نمود و فرمود: این نوشته (و سند) رسولالله است که برای من و فرزندانم نوشته است.
این روایت را، امام سجاد، امام باقر و امام صادق -که درود خدا بر آنان باد- نیز نقل کردهاند.
قرائن و شواهد تاریخی نشان میدهد که مصحول فدک و درآمد آن، بسیار قابل توجه بوده است. دلایل و شواهد زیر میتواند به خوبی نشانگر این مدعی باشد:
1. عمر به این دلیل که: «حکومت در معرض خطر آشوب شورشگران واقع شده و نیروی مالی حکومت ضعیف است.»، از تسلیم فدک به حضرت زهرا(س) جلوگیری و با ابوبکر مخالفت کرد. پس وقتی محصول زمینی بتواند در رفع کمبود بودجه دولتی و تقویت آن در مواقع بحرانی، مانند آشوبها و جنگهای داخلی، دستگاه حکومت را یاری دهد، بیشک باید مقدار آن قابل توجه باشد.
2. معوایه فدک را به سه بخش تقسیم کرد و به هرکدام از یزید، مروان و عمرو بن عثمان ثلثی از آن را بخشید. همین نمونه به خوبی میزان درآمد سرشار این منطقه را نشان میدهد.
پس از رحلت پیامبر، ماموران ابوبکر به دستور خاص او به فدک رفتند و نماینده حضرت زهرا(س) را از آنجا اخراج کردند و مِلک آن را غصب نمودند و درآمد آن را به طور کامل برای مخارج حکومت خود صرف کردند و کوچکترین توجهی به سابقه فدک و سندی که تنظیم شده بود و آنچه پیامبر در حضور مردم فرموده بود، نکردند.
ابنابیالحدید مینویسد: حضرت فاطمه زهرا ده روز بعد از وفات رسولالله(ص) برای اعتراض به مصادره فدک، نزد ابوبکر رفت. مسالئه غصب فدک از بُعد اقتصادی نیز مهم بود و بر بُعد سیاسی تاثیر میگذاشت. زیرا اگر امام علی(ع) و خاندان او در تنگنای شدید اقتصادی قرار میگرفتند، توان سیاسی آنان نیز به همان نسبت به تحلیل میرفت. به تعبیری دیگر، وجود فدک در دست آنها، امکاناتی در اختیارشان قرار میداد که میتوانست پشتوانه مسئله «ولایت» باشد؛ همانگونه که اموال حضرت خدیجه نیز پشتوانهای برای پیشرفت اسلام در آغاز نبوت بوده است.
حقی که به ناحق غصب شد...
پرده چهارم: مظلومیت ام الائمه
هر فردی در عمر کوتاه یا بلند خویش، مظلوم واقع میشود؛ و این نکته تازهای نیست؛ اما گاه مظلومیت به گستره و ژرفای اقیانوس است. گاه مظلومیت یک «شخص» دیگر مظلومیتی شخصی نیست، مظلومیت یک تفکر و اندیشه است و محرومیت و حرمان انساننیت از تابناکی آن اندیشه.
فاطمه در سخنان آتشین خود در مسجد، به سان هنرمندی چیره دست؛ روزگار مردمان را پیش از این با قلمموی زبان چنین ترسیم میکند:
«در آن هنگام، شما مردم بر کنار مغاکی از آتش بودید خوار. و در دیدهی همگان بیمقدار. لقمه هر خورنده و شکار هر درنده. لگدکوب هر رونده. نوشیدنیتان آب گندیده و ناگوار. خوردنیتان پوست جانور و مُردار. پست و ناچیز و ترسان از هجوم همسایه و همجوار. تا آن که خدا با فرستادن پیغمبر خود، شما را خاک مذلت برداشت و سرتان را به اوج رفعت افراشت.
... هرگاه آتش کینه افروختند، آن را خاموش ساخت و گاهی که گمذاهی سربرداشت، یا مشرکی دهان به ملامت انباشت، برادرش علی را در کام آنان انداخت. علی باز نایستاد تا بر سر و مغزِ مخالفان نواخت و کار آنان را با دم شمشیر بساخت.
او این رنج را برای خدا میکشید و در آن خشنودی پروردگار و رضای پیغمبر را میدید و مهتری اولیای حق را میخرید. اما در آن روزها، شما در زندگانی راحت آسوده و در بستر امن و آسایش خوابیده بودید.
چون خدای تعالی همسایگی پیمبران را برای رسول خویش گزید، دورویی آشکار شد و کالای دین بیخریدار. هر گمراهی دعویدار و هر گمنامی سالار و هر یاوهگویی در کوی و برزن در پی گرمی بازار. شیطان از کمینگاه خود سر برآورد و شما را به خودت دعوت کرد. و دید چه زود سخنش را شنیدید و سبک در پی او دویدید و در دام فریبش خزیدید و به آواز او رقصیدید.
هنوز دو روزی از مرگ پیغمبرتان نگذشته و سوز سینهی ما خاموش نگشته، آنچه نبایست، کردید و آن چه از آنتان نبود، بردید و بدعتی بزرگ پدید آوردید.»
افزون بر آن که فاطمه نه تنها «راست گفتار»، که «راست کردار» نیز هست و از همین روی «صدیقه» نام گرفته، اگر اوضاع جز این بود، از میان آن همه شنونده، کسی برمیخاست و سخنش را تکذیب میکرد و اگر هم کسی برخاسته بود، بیتردید مخالفان در بستر تاریخ نقل میکردند.
همه اندوه اینجاست که پدر و همسرش تمام عمر به خاطر خدا برای خوشبختی این جهان و آن جهان مردم تلاش کردند تا کَشتی شکسته زندگی آنان را در دریای زندگی شوربخت به ساحل آسودگی برسانند و امروز، از سوی «همان مردم» باید فدک غصب و در سوزانده شود، بازو و پهلو بشکند، محسن سِقط و ریسمان جاهطلبی بر گردن علی افکنده شود و ... از همه مهمتر، جویبار معارف دینی که اندک اندک کویر اندیشههای تشنه کامان را سیراب میکرد، گل گرفته شود و انسان، باز در سرابستان مکاتب و فرقههای گوناگون، پی آنها بدود و هر سامری دعوی موسوی کند. شگفتا فراموشکاری و ناسپاسی انسان در جاده تاریخ و شگفتا از چراغ را شکستن و در تاریکی نشستن و انگشت حیرانی بر دندان خستن و... چنین است که دیگر مظلومیت او (و علی(ع))، نه مظلومیت و دعوایی شخصی است، که در برههای از تاریخ رخ داده و مدعی و منکر اینک نزد خدایشان شتافته باشند و «گذشتهها گذشته» و باید «بر آن صلوات فرستاد» و بحث علمی – و نه توهین- در این مورد «آب در هاون کوبیدن» است؛ که انحراف «تاریخ از مسیر خود» است.
در برابر عدهای که آمده بودند و از وی میخواستند رخدادهای تلخ پس از پدر را به دست فراموشی بسپارد، میفرمود: «آیا میدانید خلیفه دوم نزدم آمد و مرا به خداوند سوگند داد اگر از بیعت سرپیچی کنید، خانه را بر سر شما آتش میزنم؟!»
هجوم به خانه وحی، تهدید به سوزاندن، آوردن هیزم و آتش زدن در خانه، کتک خوردن برای بازپس گیری فدک، کتک خوردن برای دفاع از مقام فرازمند ولایت، سِقط محسن و شهادت، نمونههایی از ناگواریهای جسمی آن بانو و مظلومیت وی است.
نام انتشارات: نشر معارف
سال: 1395
نوبت چاپ: ششم
شمارگان: 2000
قطع: پالتویی
تعداد صفحه: 276
شابک:
978-964-531-519-9
نظرات کاربران برای: خاطر نازک گل
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید. اگر این محصول را قبلا از خریده باشید، نظر شما به عنوان مالک محصول ثبت خواهد شد.
افزودن نظر جدید